۱۳۹۱ تیر ۲, جمعه


آزادی‌خواهی و ضرورتِ مدیریت کارساز


مهرداد خوانساری
مقاومت و فداکاری برای آزادی ایران در گرو مدیریت قاطع و کارساز سیاسی:
بسیاری معتقدند که «بهار عربی» و پایان حکومت های دیکتاتوری در منطقه خاورمیانه، با الهام از حرکت اعتراضی مردم ایران در پی انتخابات سال ۱۳۸۸ صورت گرفت. حال این سئوال مطرح است که آیا مردم ایران نیز در آینده ای نه چندان دور تجربه کشورهائی چون تونس، مصر و لیبی را بنوعی تکرار خواهند نمود تا سیستم خودکامه موجود را در یک حرکت مردمی سرنگون سازند؟
این سئوالی است که بسیاری از فعالان سیاسی و مدعیان نجات ایران از داشتن پاسخی قاطع به آن عاجز بوده اند. البته هیچکس مجهز به آن جام جهان بین نمی باشد که بتواند نقطه دقیق لبریز شدن صبر مردم و یا شروع آن جرقه ای که جامعه را به حرکت در می آورد،‌ از قبل پیش بینی کند. بطور مثال جرقه ای که موجب آنچنان حریقی گردید که اثراتش در جهان عرب منجر به تغییر نظام های موجود در تونس، مصر، لیبی و یمن گردید و الگوی آن همچنان با حاکمیت در بحرین و سوریه مشغول دست و پنجه نرم کردن است و امروز موسوم به «بهار عربی» می باشد، عملا با اقدام یک تونسی مستاصل بنام «محمد بوعزیزی» به جریان افتاد که به دلیل ناامیدی کامل از اوضاع و احوال زندگی اش، اقدام به خودسوزی کرد.
هیچ سیاستمدار یا کارشناسی وجود ندارد که بتواند ادعا نماید که می توانسته تاریخ آغاز این جرقه را از قبل پیش بینی نموده باشد. این جرقه با اقدام جسورانه «محمد بوعزیزی» براه افتاد و بهانه ای شد که تمام شرایط نامناسب موجود در جامعه تونس همه دست به دست هم دهند تا در یک جنبش خودجوش مردمی، نظام فاسد بن علی سرنگون شود و زمینه برای شرایط و آینده ای دیگر پی ریزی و مهیا گردد. حال اگر «محمد بوعزیزی» در آن تاریخ دست به چنین اقدامی نمی زد، مسیر تحولات بی شک عوض می شد و معلوم نبود که در چه تاریخ و به چه وسیله ای آن جرقه لازم پدیدار میشد تا خشم جامعه را بسوی آن تغییرات مورد نظر و اساسی هدایت نماید.
ارتباط این موضوع با اوضاع و احوال جاری در ایران، این است که امروز در کشورمان تمام شرایط لازم برای قیام مردم (بعلت نارضایتی های ناشی از بحران های سیاسی،‌اجتماعی،اقتصادی و …) آشکارا وجود دارد. آنچه می تواند این وضعیت بحرانی را به نفع مردم و آینده نسل های بعدی ایرانیان سوق دهد، همان جرقه ای است که توسط «محمد بوعزیزی» در تونس زده شد و باعث و بانی بزرگترین تحولات صد سال اخیر در جهان عرب گردید.
با توجه به این امر و رویدادهای اخیر که در پی برگزاری انتخابات مجلس نهم و نشست های اخیر نمایندگان جمهوری اسلامی و «۵+۱» (نمایندگان پنج عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد و آلمان) در استانبول، بغداد و مسکو صورت گرفته، و در مجموع محاسبات قبلی را تا حدود بسیار زیادی تغییر داده است، لزوم ارزیابی و برآورد تازه‌ای از اوضاع و احوال نظام حاکم و دیگر بازیکنان عمده در صحنه سیاسی ایران (از قبیل نیروهای اپوزیسیون و فشارهای جامعه بین المللی)، به منظور ایجاد تغییرات لازم در مقابله با حکومت اسلامی، از اهمیت خاصی برخوردار می باشد.

۱. وضعیت سیاسی داخل ایران

نزدیک به ۳ سه سال پس از اعتراضات میلیونها ایرانی به نتایج انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری،‌ تردیدی نیست که حاکمیت با شدت عمل و بی رحمی کامل (شامل بازداشت، شکنجه و جنایت) موفق گردیده است تا جدی ترین اعتراضاتی که در ۳۳ سال گذشته موجودیتش را تهدید کرده بود، سرکوب نموده و سرکردگان و محرکین آن جنبش خودجوش مردمی را بنوعی از صحنه سیاسی در داخل کشور خارج سازد. در بند بودن افرادی چون موسوی و کروبی و خروج اجباری بسیاری از همراهان آنان از کشور، که علیرغم تمام تجربیات نافرجام جنبش دوم خرداد، کماکان بانگ «اصلاح نظام و اجرای کامل قانون اساسی موجود» را فریاد می زنند، شرایطی را ببار آورد که حاکمیت توانست بدون هیچ مشکل و درگیری، انتخابات مجلس نهم را برگزار نماید و اینطور به هموطنان و جهانیان وانمود سازد که علیرغم مشروعیت از دست رفته اش، فقدان مشارکت نیروهای اصلاح طلب در پروسه انتخابات، کوچکترین خدشه ای به بدنه اصلی نظام وارد نساخته و آنها کماکان و با اقتدار کامل «سوار خرمراد» می باشند.
امروز، سه سال پس از ناآرامی های ناشی از وقایع ۲۲ خراد ۸۸، این یک واقعیت غیر قابل انکار است که علیرغم تمام رویداهای سیاسی و اوضاع بیش از پیش بغرنج اقتصادی که به لحاظ تحریم های بین المللی، منجر به تورم و بیکاری بی سابقه ای در زندگی روزمره مردم عادی گردیده، هیچ نیروی متشکل و با اتکاء به نفسی در میان مردم داخل کشور دیده نمی شود که بتواند عملکرد رژیم را بطور دائم و پیوسته و بطور جدی زیر سئوال ببرد و به چالش بکشد.
بی شک، این نقطه تاریکی برای تمام مردم علاقمند به سرنوشت مملکت است که باید هر چه زودتر ازآن گذشت. از ابتدا مشخص بود که جنبش سبز موسوی،‌ بویژه پس از فوت حضرت آیت الله منتظری،‌ باتوجه به خواست اعلام شده آنها، یعنی «بازگشت به دوران طلائی امام و اجرای بدون تنازل قانون اساسی جمهوری اسلامی»، نه می تواند مردم را متحد و متعهد نگاهدارد و نه آنکه آن انگیزه های لازم را در مردم ایجاد کند که برای رسیدن به پیروزی در مقابل چنین نظام سرکوبگری، تا پای جان آماده ایستادگی و فداکاری باشند. از همان اول روشن بود که فقط با تغییر نظام و رد کامل قانون اساسی جمهوری اسلامی و مندرجاتی از قبیل اصل ولایت فقیه و غیره است که می توان در راستای ایجاد انگیزه های لازم، زمینه را برای مبارزه ای تعیین کننده هموار نمود. خوشبختانه امروز بسیاری از اصلاح طلبان سابق نیز با توجه به تجربیات خودشان، به این نتیجه رسیده اند که جمهوری اسلامی اساساٌ اصلاح پذیر نبوده و باید فکر دیگری را برای آینده ایران نمود.
در شرایطی که نظام ظاهرا اوضاع داخلی کشور را در کنترل کامل خود دارد و آلترناتیو قابل قبول، فعال و معقولی در صحنه داخل کشور به چشم نمی خورد، مقوله رهبری و هدایت مردم در مسیری که در نهایت به رهائی از شرایط موجود ختم گردد، مجددا مورد توجه قرار می گیرد و این سئوال مطرح می شود که چگونه برای گذر از این مقطع سرنوشت ساز، اقدامات قاطعانه و موثری صورت نمی گیرد. البته ما در چند ماه اخیر شاهد بوده ایم که برخی از دستجات سیاسی به دور مقوله آلترناتیو سازی دست به اعمالی زده اند و نشست هائی را هم یا برگزار نموده و یا در فکر تدوین برگزاری اش می باشند. ولی تمام این فعالیت های ظاهرا همسو ولی جدا از یکدیگر، نه موفق به پیشرفتی در زمینه حل مشکل رهبری شده اند و نه اینکه دارای آن امکانات و توانائی های لازم می باشند که حداقل فعالیت های لازم و اولیه را بطور پیگیر سازماندهی کنند. همچنین، بیشتر محرکین پشت اینگونه فعالیت ها، همگی بنوعی رویای پر کردن خلاء رهبری را در سر می پرورانند ولی ضمنا دارای آن جرات و اعتماد بنفس نبوده اند، که بدون ترس و واهمه از حملات این و آن و کسانیکه بی شک آنها را مورد تمسخر و نکوهش قرار خواهند داد، کلاه خود را علنا به وسط میدان بیاندازند و در نهایت یا موفق شوند و یا زمینه رهبری را برای افراد قابلتر هموار کنند. به این ترتیب حضور در نشست های پر سر و صدای تکراری که صرفا با صحبت از «تمرین دمکراسی» خاتمه می یابد هرگز نمی تواند دارای آن قابلیتی گردد که ‌با امثال خامنه ای و احمدی نژاد به مقابله جدی بپردازد و آن انگیزه و اتکاء بنفس را به مردم عادی بدهد که آمادگی مبارزه و فداکاری برای آنان و راهشان را داشته باشند.

۲. فشارهای بین المللی

سیاست خارجی جمهوری اسلامی همواره تلاش بر این داشته است که منافع حاکمیت، با حفظ ماهیت انقلابی و «بازنگری» اش (revisionist)، را به هر قیمتی دنبال نماید. حاصل این روش ضد ملی این بوده که جمهوری اسلامی دارای هیچ دوست یا متحد قدرتمندی در عرصه بین المللی که بتواند به او اعتماد کند و او را در ایام بحرانی یاری دهد، نمی باشد. سیاست خارجی غلط و غیر مسئولانه جمهوری اسلامی که در آن منافع ملی همیشه فدای منافع قشر حکومتگر گردیده، شرایطی را ببار آورده که حتی کشورهائی چون روسیه و چین، تحت لوای عدم همسوئی با غرب، مرتکب بزرگترین چپاول و غارت از ثروت ملی ما شده اند.
گرچه این واقعیت را نیز نمی توان انکار نمود که در گذشته، بیشتر کشورهای قدرتمند غربی از درگیری با جمهوری اسلامی تا زمانیکه از پایگاه مردمی قوی برخوردار بود، تفره می رفتند و پس از فجایع عراق و افغانستان، نگران از اینکه در اثر مداخلات آنان (و فقدان یک نیروی جانشین معتبر)، ایران نیز به یک مرکز نا امن منطقه ای تبدیل شود، هرگز به دنبال پیاده کردن یک سلسله اقدامات جدی برای سرنگونی نظام نبوده اند. اما در پی درگیری های ۱۰ سال گذشته پیرامون پرونده هسته ای، همگی در ضمن به این نتیجه نیز رسیده اند که باید در مقابل خطر اتمی شدن ایران، آمادگی دست زدن به هر اقدام ضروری را داشت و از تاکید صریح و بی شائبه این موضوع به مسئولین جمهوری اسلامی امتناع ننمود. از زمان آغاز مذاکرات با ایران، آژانس بین المللی انرژی اتمی و سپس کشورهای ۵+۱، با صبر و بردباری بسیار تلاش نموده اند تا جمهوری اسلامی را متقاعد به همکاری به منظور رفع نگرانی های جامعه بین المللی از عواقب اتمی شدن ایران بنمایند. این تلاش نافرجام، لاجرم در سال های اخیر با بکار گرفتن تحریم های اقتصادی، توانسته اقتصاد ایران را بهم بریزد و شرایطی را فراهم سازد تا حاکمیت نهایتا کنار آمدن با ۵+۱ را به ادامه دهن کجی نمودن بیشتر به آنها ترجیح دهد، بخصوص اینکه جمهوری اسلامی از عواقب هر نوع درگیری نظامی در این شرایط مطمئن نمی باشد. گرچه حمله احتمالی نظامی اسرائیل یا آمریکا به ایران در کوتاه مدت می تواند خشم مردم را علیه نیروهای متجاوز بسیج سازد ولی جمهوری اسلامی، با توجه به تمام نارسائی های موجود در صحنه داخلی کشور،‌بر خلاف دوران جنگ ایران و عراق، به هیچ وجه دارای آن اتکاء بنفس و اهرم های لازم در شرایط کنونی نیست که بتواند در میان مدت،از پیامد های خشم مردم خسته و ناراضی ایران علیه خودش مطمئن باشد.
به این لحاظ است که امروز ما شاهد شرایط تازه ای در مذاکرات میان ایران و ۵+۱ می باشیم. رهبران جمهوری اسلامی امروز در موقعیتی قرار ندارند که بتوانند مثل سابق، کشمکش های قبلی شان با غرب را ادامه دهند. در زمانیکه صادرات نفت ایران در چند ماه اخیر به میزان چهل درصد کاهش پیدا کرده و ریال نزدیک به پنجاه درصد از ارزش خود را در مقابل دلار آمریکا از دست داده و روزنه ای جز تحریم های مهلک اقتصادی بیشتری در افق بچشم نمی خورد، مسئولین جمهوری اسلامی چاره ای جز این ندارند که آبرومندانه، با الهام از رهبر و بنیانگذار فقیدشان، «جام زهر» دیگری را به منظور رهائی از بن بستی که به دلایل محاسبات و سیاست های غلط و ضد ملی شان به وجود آمده است،‌ بنوشند. علیرغم هر نوع یاوه گوئی یا نمایش گستاخانه، حقیقت این است که در صورت عدم رسیدن به یک راه حل قابل قبول برای غرب، راه دیگری جز ریسک جنگ برای حاکمیت باقی نمی ماند که همانطور که قبلا ذکر گردید، می تواند شرایط فروپاشی نظام را به فورم دیگری مهیا سازد.
این موقعیت غیر ممتاز حاکمیت در حالی است که «‌لیام فاکس»، وزیر دفاع پیشین بریتانیا در نشستی که یکهفته قبل از آغاز آخرین دور مذاکرات در مسکو (۱۱ ژوئن ۲۰۱۲) در مجلس انگلیس برگزار شد، گفت که «بعلت اوضاع بغرنج اقتصادی و شدت میزان نارضایتی مردم عادی، ما دیر یا زود شاهد تحولاتی اساسی در ایران خواهیم بود. به این لحاظ هدف ۵+۱ این نیست که الزاما ایران را متقاعد به پیروی از اراده بین المللی نماید. همین قدر که ایران نتواند پیشرفتی در زمینه دست یافتن به سلاح های هسته ای داشته باشد می تواند به خودی خود کافی باشد زیرا که زمان با حاکمیت نیست و تغییرات اساسی نهایتا اجتناب ناپذیرند».

نتیجه

در سومین سالگرد اعتراضات با شکوه مردم ایران، تردیدی نیست که علیرغم تمام کنترل های کاذب و دوام ناپذیری که حاکمیت در اداره مملکت از خود نشان میدهد، جامعه ایران در صورت داشتن باور های لازم، بویژه در جو بین المللی موجود،‌توانائی فعالیت لازم در جهت مبارزه را دارد. صحنه سیاسی ایران در انتظار یک مدیریت توانا و مستقلی است که با شناخت درست از شرایط موجود در عرصه بین المللی، بتواند با امکانات لازم و کارساز همراه با یک برنامه سیاسی حساب شد و سازمان یافته که مجهز به یک رسانه تلویزیونی معتبر و قدرتمند «خودی» باشد، مبارزات مردم ایران را برای دستیابی به آزادی و عدالت اجتماعی هدایت کند. تحقق یافتن چنین شرایطی، امروز در دسترس ما قرار دارد و به این لحاظ است که باید با ایمان و اتکاء بنفس تازه ای، به آینده مبارزات و رهائی از یوغ این حکومت مخرب و ستمگر بیش از همیشه اطمینان داشت.